خاطره جالب اولین نمازه یک تازه مسلمان!
داستان زیر داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس است.
وی که در خانواده ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده در ۱۸ سالگی بی خدا می شود. وی از طریق یکی
از دانشجوهای مسلمانش نسخه ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و ظرف سه سال همه ی آن را مطالعه
کرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد.
روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.
ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار
می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری…
پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟
ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای ....
طنزی زیبا از رضا رفیع در تجلیل ازشهدای والامقام
خوشا آنانکه قبل از تانگو مُردند
بدون لاین و واتسآپ جان سپردند
خوشا آنانکه در وایبر نرفتند
به دور از فیسبوک در خاک خفتند
همانهائی که از تانگو بریدند
ز اینترنت به اونترنت پریدند
همانهائی که یک فایلم نداشتند
کامنت عشق بر عالم نوشتند
همانهائی که خیلی کار درستند
به این پست مجازی دل نبستند
همانها که سعادت را خریدند
شهادت را لایک کردند و پریدند...
به بهشت زهرا می روم...
قطعه ی شهدا...
از کنار عکس ها عبور می کنم...
چادرم را روی سرم محکم می کنم...
و زیر لب می گویم...
دشمن قلبت را نشانه گرفت...
و اسلحه ات را بر زمین انداخت...
من تا زنده ام نمی گذارم...
افکارم را نشانه بگیرد و چادرم را بر زمین اندازد
یک نفر از حرص دنیا در تب است
یک نفر فکر غذای امشب است
یک نفر از گشنگی نان می مکد
یک نفر خون یتیمان می مکد
یک نفر همواره راهش کج کند
یک نفر همواره راه حج کند
عده ای از رفتن خود شاکی اند
عده ای در مردی خود باقی اند
عده ای فکر گناه بعدی اند
عده ای در انتظار مهدی اند
امآم خآمنــــــــه ای!
مرآ بخآطـــــــــر اینکه دوستتــــ دآرم , زخم زبـــــــــآن می زنند ...
بگذآر هرچــــــــــه می خوآهنــــــــد بگوینـــــــــد
به اینکــــــــه آن دنیــــــــآ مرآ در صفـــــ عآشقآنتـــــ قرآر دهنــــد می ارزد
بخــــــدآ می ارزد
بخــــــدآ می ارزد
... دیوآنـــــــه نیستـــــــم !
فقط و فقط طوری “خآص” که دیگـــــــران نمیتواننـــد "...."
تــــــو رآ “دوستـــــ” دارم
... و چه سآده لوح انـــــــــد آنآن کــــــه می پندآرنــــــــد
کـــــه اگر عکس تو رآ به دیوآر هآی خآنــــــــه ام آویختــــــــه ام
برای "...." استـــ !!!
و نمیدآننـــــــــد که من دیوآر هـــــــــآی زندگی،
وخآنــــــــه ام رآ
به عکس زیبآی تــــــــــو آویختــــــــه ام....
+ الماس اگر چه از همه جواهرها شفاف تر است. سخت تر نیز هست.ماندن در صف عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممکن است. و ای دل ! تو را نیز از این سنت لا یتغیر خلقت گریزی نیست. نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده اند و لا غیر.صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است.
خون دادن برای خمینی زیباست…
اما خون دل خوردن برای خامنه ای از آن زیباتر است.(شهید آوینی)
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها
ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی
نیامدی که ببینم شبیه دریایی
ببین دوباره غروب است و جاده آماده
بنا به گفته مردم غروب می آیی !
شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم
بیا الهه غربت سوار صحرایی
فرزند فاطمه ششمین نور سرمدم
شــیـخ الـائـمـه صادق آل پـیـمـبـــرم
مــن آخــرین امــام بقـیـع مــدینه ام
زهر جفای خصم شرر زد به سینه ام
در لحظه های آخر عمرم به زمزمه
ابــراز می کــنم غــم دل را به فـاطمه
مــادر بیا و حال پریشان مــن ببین
از ســوز زهــر ســینه سـوزان مـن ببین
هنگــام مـرگ نام تو ذکر لبم شده
مــسمـومـیـت نه، غصـــه تو قاتلم شده
از یاد مــاتم تو پـریشان و مضطـرم
مـثل تــو غــصه دارم و هــم درد حیدرم
دشمن شبانه ننگ به لوح زمانه زد
در پیش اهــل خانــه ام آتش به خانه زد
از درب خانه شعله آتش زبانه داشت
آن بی حیا به روی دلم داغ می گذاشت
ای وای من که هیچ زجورش ابا نکرد
از پـیـــری و سـفیـدی مـویـم حــیا نکــرد
با دست بسته ام به بر کودکــان من
انگــار داشـت از سـر کـین قصد جان من
در بین شعله ها به زمینم کشید و برد
مــانند مــرتضی به زمــینم کشــید و بــرد
مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛
کافی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...
آب...
نعمتی که این روزا خیلی بیشتر قدرشو می دونیم...
آبی که اگه نباشه،زندگی هم نیست.هیچ چیزی رو نمیشه جایگزینش کرد.اگه یه روز آب نباشه،همه ی دنیا رو زیر پا می ذاری تا آب پیدا کنی...تو لحظه های تشنگی،حاضری همه چیزتو برای یه لیوان آب بدی...
آب که نباشه،بهمون خسارت وارد میشه،خسارت های جبران ناپذیر...
مگه میشه به نبودن آب عادت کرد؟!مگه میشه تشنگی رو فراموش کرد و بهش اهمیت نداد؟...
...
پس چرا ندیدنتون برامون عادی شده؟
مگه شما همون آب گوارایی نیستید که چون قدرتون رو ندونستیم،از دسترسمون خارج شدید؟1...
مگه شما آب گوارا تو اوج تشنگی نیستید؟2...
پس چی به سر خودمون اوردیم که به فکر همه چی هستیم،جز شما که مایه ی حیاتی...برای به دست آوردنتون،برای پیدا کردنتون،حاضر نیستیم کوچکترین زحمتی به خودمون بدیم..
اصلا برامون فرقی نداره آب حیات ما کجاست،داره چیکار میکنه،ما داریم براش چیکار میکنیم؟...
کور شدیم و این همه خسارتی که غیبت شما به سرمون میاره رو نمیبینیم...
روزهامون داره بدون دسترسی به آب حیاتمون میگذره و هرروز تصور میکنیم که سیراب شدیم...
بیا تو این ماه،وقتی تو لحظه های تشنگی همه ی وجودمون تشنه ی آبه،یاد آب گوارای هستی بیفتیم
بیا تشنه وجود اماممون بشیم و حداقل اندازه یه لیوان آب ،از عمق وجود ظهورشون رو آرزوکنیم و بخوایم که از آب گوارای وجود شون سیراب بشیم...
متی ننتقع من عذب ماء ک فقد طال الصدی...
1.قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ.آیه 30 سوره ملک
2.الامام الماء العذب علی الظماء .امام رضا(ع)