♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .
♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

♥ بـﮧ رنگـــ خدا ♥

دیدارِ خدا بُوَد مُیَسَر با دیده ی دل، نه دیده ی سر . . .

خاطره جالب اولین نمازه یک تازه مسلمان!

خاطره جالب اولین نمازه یک تازه مسلمان!


 

داستان زیر داستان اولین نماز دکتر جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس است.


وی که در خانواده ای پروتستان در آمریکا به دنیا آمده در ۱۸ سالگی بی خدا می شود. وی از طریق یکی

از دانشجوهای مسلمانش نسخه ای ترجمه شده از قرآن هدیه گرفت و ظرف سه سال همه ی آن را مطالعه

کرد و در پایان تصمیم گرفت اسلام بیاورد.

روزی که مسلمان شدم امام مسجد کتابچه ای درباره ی چگونگی ادای نماز به من داد.

ولی چیزی که برایم عجیب بود، نگرانی دانشجوهای مسلمانی بود که همراه من بودند. همه به شدت اصرار

می کردند که: راحت باش! به خودت فشار نیار! بهتره فعلا آرام آرام پیش بری

پیش خودم گفتم: آیا نماز اینقدر سخت است؟

ولی من نصیحت دانشجوها را فراموش کردم و تصمیم گرفتم نمازهای ....

  ادامه مطلب ...

طنزی زیبا...


طنزی زیبا از رضا رفیع در تجلیل ازشهدای والامقام

 

 

 

خوشا آنانکه قبل از تانگو مُردند
بدون لاین و واتسآپ جان سپردند‌
خوشا آنانکه در وایبر نرفتند
به دور از فیسبوک در خاک خفتند
همانهائی که از تانگو بریدند
ز اینترنت به اونترنت پریدند
همانهائی که یک فایلم نداشتند
کامنت عشق بر عالم نوشتند
همانهائی که خیلی کار درستند
به این پست مجازی دل نبستند
همانها که سعادت را خریدند
شهادت را لایک کردند و پریدند...



منبع




نمیگذارم...

به بهشت زهرا می روم...

قطعه ی شهدا...

از کنار عکس ها عبور می کنم...

چادرم را روی سرم محکم می کنم...

و زیر لب می گویم...

دشمن قلبت را نشانه گرفت...

و اسلحه ات را بر زمین انداخت...

من تا زنده ام نمی گذارم...

                               افکارم را نشانه بگیرد و چادرم را بر زمین اندازد                                

       


http://s5.picofile.com/file/8108807526/6564569899.jpg

عده ای درانتظار مهدی اند



یک نفر از حرص دنیا در تب است

 

یک نفر فکر غذای امشب است

 

یک نفر از گشنگی نان می مکد

 

یک نفر خون یتیمان می مکد

 

یک نفر همواره راهش کج کند

 

یک نفر همواره راه حج کند

 

عده ای از رفتن خود شاکی اند

 

عده ای در مردی خود باقی اند

 

عده ای فکر گناه بعدی اند

 

عده ای در انتظار مهدی اند





مرآ بخآطـــــــــر اینکه دوستتــــ دآرم , زخم زبـــــــــآن می زنند ...



امآم خآمنــــــــه ای!

مرآ بخآطـــــــــر اینکه دوستتــــ دآرم , زخم زبـــــــــآن می زنند ...

بگذآر هرچــــــــــه می خوآهنــــــــد بگوینـــــــــد

به اینکــــــــه آن دنیــــــــآ مرآ در صفـــــ عآشقآنتـــــ قرآر دهنــــد می ارزد

بخــــــدآ می ارزد

بخــــــدآ می ارزد

... دیوآنـــــــه نیستـــــــم !

فقط و فقط طوری “خآص” که دیگـــــــران نمیتواننـــد "...."

تــــــو رآ “دوستـــــ” دارم

... و چه سآده لوح انـــــــــد آنآن کــــــه می پندآرنــــــــد

کـــــه اگر عکس تو رآ به دیوآر هآی خآنــــــــه ام آویختــــــــه ام

برای "...." استـــ !!!

و نمیدآننـــــــــد که من دیوآر هـــــــــآی زندگی،

وخآنــــــــه ام رآ

به عکس زیبآی تــــــــــو آویختــــــــه ام....


http://s3.picofile.com/file/7920416555/u.jpg


+ الماس اگر چه از همه جواهرها شفاف تر است. سخت تر نیز هست.ماندن در صف عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممکن است. و ای دل ! تو را نیز از این سنت لا یتغیر خلقت گریزی نیست. نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده اند و لا غیر.صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است.

خون دادن برای خمینی زیباست…
اما خون دل خوردن برای خامنه ای از آن زیباتر است.(شهید آوینی)


باز هم جمعه دیگر گذشت...

جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد  

               ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد

بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم       

  مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت     

            فرش گسترده و در دست گلایل دارد

  تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز       

ماه  مخفی  شدنش  نیز  تعادل  دارد

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
                                      می خرم از پسرک هر چه تفال دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت

 یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها

  تکیه بر کعبه بزن ، کعبه تحمل دارد

بیا لطفا..




ندیدمت که بگویم چقدر زیبایی

 نیامدی که ببینم شبیه دریایی
ببین دوباره غروب است و جاده آماده
بنا به گفته مردم غروب می آیی !
شکوه آمدنت را ببخش به چشمانم
بیا الهه غربت سوار صحرایی



شهادت امام صادق (ع) تسلیت..


فرزند فاطمه ششمین نور سرمدم

شــیـخ الـائـمـه صادق آل پـیـمـبـــرم

مــن آخــرین امــام بقـیـع مــدینه ام

زهر جفای خصم شرر زد به سینه ام

در لحظه های آخر عمرم به زمزمه

ابــراز می کــنم غــم دل را به فـاطمه

مــادر بیا و حال پریشان مــن ببین

   از ســوز زهــر ســینه سـوزان مـن ببین

هنگــام مـرگ نام تو ذکر لبم شده

مــسمـومـیـت نه، غصـــه تو قاتلم شده

از یاد مــاتم تو پـریشان و مضطـرم

مـثل تــو غــصه دارم و هــم درد حیدرم

دشمن شبانه ننگ به لوح زمانه زد

در پیش اهــل خانــه ام آتش به خانه زد

از درب خانه شعله آتش زبانه داشت

آن بی حیا به روی دلم داغ می گذاشت

ای وای من که هیچ زجورش ابا نکرد

از پـیـــری و سـفیـدی مـویـم حــیا نکــرد

با دست بسته ام به بر کودکــان من

انگــار داشـت از سـر کـین قصد جان من

در بین شعله ها به زمینم کشید و برد

مــانند مــرتضی به زمــینم کشــید و بــرد



فراموشی دین و امام زمان


به نفعتونه ، حتما ببینین
خدا به سازنده هاش اجربده

مهربانی ساده است...



مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ؛
کاف
ی است به خودت ایمان داشته باشی و به معجزه مهر ...

کافی است به دستهایت فرمان دهی تا به جای تنبیه ،
آرام بر سر کودک سرکش کشیده شوند و موهایش را قلقلک دهند ...

کافی است به چشم هایت بیاموزی که چشم آیینه روح است ،
و عشق و مهربانی را می توان با نگاه در تمام عالم پراکند ...

کافی است به دلت یادآوری کنی همیشه دل هایی هستند
که درد امانشان را بریده و احتیاج به همدلی دارند ...

کافی است به گوشهایت یاد دهی که می توانند سنگ صبور باشند ،
حتی اگر صبوری سنگین شان کند ...

کافی است یاد بگیری انسان بودن فقط زنده بودن نیست ؛
باید زندگی کرد ،

و زندگی چیزی جز مهربانی و عشق ورزیدن به آفریده های خداوند نیست ...

من و این جاده...


إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا…

می دانم

همین روزها

من و این جاده
ختم به خیر می‌شویم!

آب حیاتمون کجاست؟

آب...

نعمتی که این روزا خیلی بیشتر قدرشو می دونیم...

آبی که اگه نباشه،زندگی هم نیست.هیچ چیزی رو نمیشه جایگزینش کرد.اگه یه روز آب نباشه،همه ی دنیا رو زیر پا می ذاری تا آب پیدا کنی...تو لحظه های تشنگی،حاضری همه چیزتو برای یه لیوان آب بدی...

آب که نباشه،بهمون خسارت وارد میشه،خسارت های جبران ناپذیر...

مگه میشه به نبودن آب عادت کرد؟!مگه میشه تشنگی رو فراموش کرد و بهش اهمیت نداد؟...

...

پس چرا ندیدنتون برامون عادی شده؟

مگه شما همون آب گوارایی نیستید که چون قدرتون رو ندونستیم،از دسترسمون خارج شدید؟1...

مگه شما آب گوارا تو اوج تشنگی نیستید؟2...

پس چی به سر خودمون اوردیم که به فکر همه چی هستیم،جز شما که مایه ی حیاتی...برای به دست آوردنتون،برای پیدا کردنتون،حاضر نیستیم کوچکترین زحمتی به خودمون بدیم..

اصلا برامون فرقی نداره آب حیات ما کجاست،داره چیکار میکنه،ما داریم براش چیکار میکنیم؟...

کور شدیم و این همه خسارتی که غیبت شما به سرمون میاره رو نمیبینیم...

روزهامون داره بدون دسترسی به آب حیاتمون میگذره و هرروز تصور میکنیم که سیراب شدیم...

بیا تو این ماه،وقتی تو لحظه های تشنگی همه ی وجودمون تشنه ی آبه،یاد آب گوارای هستی بیفتیم

بیا تشنه وجود اماممون بشیم و حداقل اندازه یه لیوان آب ،از عمق وجود ظهورشون رو آرزوکنیم و بخوایم که از آب گوارای وجود شون سیراب بشیم...

                                      متی ننتقع من عذب ماء ک فقد طال الصدی...


1.قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ.آیه 30 سوره ملک

2.الامام الماء العذب علی الظماء .امام رضا(ع)