خراب کرده ام آقا خودتــــــــ درستش کن
امید آخــــر دنیا خودتـــــــــ درستش کن
نمانده پشتـــ سر مـن پلی که برگردم
خراب کرده ام آقا خودتـــــــ درستش کن
ببین چگونه به هم خورده کــار من ماندم
به حق حضرتــــــ زهــــــرا خودتــــــ درستش کن
گرفت دست مــرا هرکسی ، زمینم زد
شکست بال و پــرم را خودتــــــــــ درستش کن
.
.
سفال توبـه خـــــود را شکسته ام از بــــــس
تر کـــــ ترکـــــــ شده اما خودتـــــــ درستش کن
اگرچه پیش تـــــو در خلوتــــــ آبرویم رفت
برای محشـر کبری خودتـــــــــ درستش کن
ثمـر نداده درخت الهی العفـوم
به پیش صاحب نجوا خودت درستش کن
شکسته بال و پــــر مـن ولی دلــم تنگــــــــ است
سفــــر به کرببلا را خودتـــــــــ درستش کن
قیصر امین پور
برگرد که بر بهارمان میخندند
یک عده به حال زارمان میخندند
انقدر نبودنت به طول انجامید
دارند به انتظارمان میخندند
( اللهم عجل الولیک الفرج )
منبع:آبیِ فیروزه ای
دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند . . .
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی / پیشش اگر از ما شکایت کرده باشی
حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند / یک شب نمازی را امامت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر / از خود حدیثی را روایت کرده باشی
پس مردمکهای نگاه ما عقیم اند / تو حاضری بی آنکه غیبت کرده باشی . . .
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت ، تنها